"عَـــتـیــق"

وحُـبّـی لَـکـَــ شَفیعی اِلَیکـــــــــــ

"عَـــتـیــق"

وحُـبّـی لَـکـَــ شَفیعی اِلَیکـــــــــــ

بسم الله الرحمن الرحیم

مهمونا رفتن ...همین الان

از دیروز ساعت۶صبح تا همین الان در حال کار کردن و تدارکات بودم در یک شب و دو روز مهمون داشتن:)

کمرم و کف پاهام خیلی درد میکنه تقریبا اصلا ننشستم هنوزم باید برم و پیش دستی های میوه رو جمع کنم آشپز خونه و یخچال و سروسامون بدم یه جارو برقی بکشم 

مهمونی خوبی بود غذا ها واقعا خوب از آب دراومد خداروشکر و همه غذاها روخودم تنهایی پختم به جز اون سالاد آخر که مهمونام درست کردند و سیب زمینی قیمه ها...

برنج هارو هم با اینکه حجمش زیاد بود و ایرانی و گاز هم شعله اش زیاد نمیشد عالی شد ته دیگ زعفرونیشم حرف نداشت 

فکر کنم علتش این بود که همون اول ثواب پختن غذا رو تقدیم کردم به امام رضا و قطعا این غذا بد نمیشه

اما میدونید چون من کارهام خلوص نداره و معمولا از آدما توقع دارم الان یه خورده آزردم مشکل از منه که از دیده نشدن رنج میبرم...

به امید روزی که رشد کنم و کمال انقطاع محقق بشه

+شعبان عزیزم داره به نیمه میرسه و من هنوز یه مناجات شعبانیه که همدم همه ماه هامه هنوز نخوندم 

+نیمه شعبان پارسال اولین پست این وب بود 

ای وای که چقد زود دیر میشه

هنوز هم باید از فراق بگیم فراق صاحبمون:(

+راستی خیلی دلم خوش نویسی میخواد ازونا که خیلی نازه و با خودکار مینویسن نمدونم برم کلاس یا خودم هی تلاش کنم یاد بگیرم

 

 

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۰۰ ، ۱۷:۲۵
عَتیق الحُسَین

یا مقلب القلوب

خانه را تکانده ام همه جا بی نهایت بوی تمییزی میدهد

هفت سینم را چیده ام 

تابلو متبرک به نام مادر را به دیوار زده ام 

امام رئوفم را زیارت کرده ام و عیدی خواسته ام

سال را در کنار عزیزانم  تحویل کرده ام 

و آرزو هایم را کرده ام

واقعه هایم را خوانده ام

همه مقدمات را برای مهمانی فردا فراهم نموده ام

سریال نون خ راهم دیده ام

خدایا اما امشب دلم فقط تو را میخواهد دوست دارم هیچکس جز تو نباشد فقط تو باشی در همه زندگی ام فقط تو را ببینم و از آن تو باشم رها شوم رهای رها از هرچه غیر توست  اما میدانی و میدانم که اینگونه نیست :(

الهی هب لی کمال الانقطاع الیک

 

 

 

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۴۸
عَتیق الحُسَین

بسم الله الرحمن الرحیم

هرگاه ورزش زورخانه ای نگاه میکنم از اول تا به آخر اشک میریزم

 شاید چون ذکر بارزش نام زیبای بابایمان علی ست...

 

+یکی از برنامه هایی که برای رئوفم (پسر آینده ام)دارم( در صورت فراهم بودن شرایط )فرستادن نور دیده ام به گود زورخونه اس 

هم ورزش هم ذکر هم پهلوونی:)

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۱۲
عَتیق الحُسَین

بسم الله الرحمن الرحیم

عاشقانه ها تمامی ندارد کل زندگیم رابطه ایست عاشقانه ...

هرچه از دوست رسد نیکوست...تمامی ندارد این رسیدن ها...

مولای رئوفم مولایی که همیشه وقتی به این فکر میکنم که هستید که امام معصومی حجت خدایی فرزند پیامبری هست که اراده کند خودم رو در حرمش میبینم از شعف از احساس: منو این همه خوشبختی محاله ؛میخواهم ذوق مرگ شوم!!

اینکه از نعمت وجودت نتوانسته ام آنطور که باید استفاده کنم باز هم از مهر و رافت شما ذره ای کم نمیکند اینکه با سیاه ترین روی ممکن آمده ام به محضرت و آغوش بازت مرا دربرگرفته یعنی دیگر رافت فقط در آستان تو تفسیر میشود...

راستی آقای رئوف تسبیحی که به وسیله خادم درگاهت به من دادی برای ذکر مادرمان داخل سجاده است و هربار با دیدنش میمیرم و زنده میشوم :)

و از وقتی چای حرم خوردم دیگه چای جای دیگه نمیچسبه:)

 کلیک

کلیک

کلیک

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۵۸
عَتیق الحُسَین

بسم الله الرحمن الرحیم

طرح شهید سلیمانی احتمالا زیاد به گوشتون خورده

طرحی که متولی امرش بسیج بود وقرار بود ما(وزارت بهداشت)همکاری کنیم

اما واقعیت امر رو بهتون بگم که بسیج تقریبا هیچ کاری نمیکنه و همه کارهاش روی دوش نیروهای عزیز بهداشتیه...از پیگیری ها و انجام تست ها و دادن آمار و ارقام و ضدعفونی و...

تقریبا هم یه کار کاغذ بازی و با آمارهای غلط غلوط و تقریبا بدون دستاورد هست. گفتم تقریبا نه کاملا چون بازم یه کارایی شده اما مدل اجراش و دستوالعمل هاش مشکل داره از پایه وگرنه به لحاظ تئوری وروی کاغذ طرح خوبیه واقعا.

منی که توی بطن کارم و یکی از کسایی هستم که داره کار میکنه تواین زمینه اینو میگم نه کسی که از بیرون فقط حرف بزنه

نمدونم چرا اصلا اسم این طرحو گذاشتن شهید سلیمانی خب میذاشتین حسن روحانی!!!!

حیف اسم شهید بزرگوار نیست؟

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۲۹
عَتیق الحُسَین

بسم الله الرحمن الرحیم

یادش بخیر یه زمانی اعتکاف میرفتیم و مثل امشب ضجه میزدیم که داره فرصت تموم میشه و دلمون تموم نشده تنگه...

شش رکعت نماز میخوندیم با یاسین و ملک و توحید و از کمرمون دود بلند میشد اما ذره ای احساس خستگی نداشتیم

ومثل فردا ام داوود میخوندیم و با واژه واژه اش عشق میکردیم و میباریدیم

خیلی سال میشه اعتکاف نتونستم برم 

خیلی بی توفیقی ها داره زیاد میشه و خیلی دارم دور میشم میترسم انقد دور بشم که راه برگشت برام خسته کننده بشه و غیر قابل بازگشت

 

+دخترای گلم رفقای عزیزم رجبیون عزیز برای من یادتون نشه دعا کنید تو این روزا و شبا

 

 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۹ ، ۱۸:۳۳
عَتیق الحُسَین

بسم الله الرحمن الرحیم

خاص ترین مرد زندگی من که خاص ترین حس رو فقط به شما دارم و لاغیر

میلادتون مبارکمون باشه بابا علی جان کل عالم

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۹ ، ۱۸:۵۱
عَتیق الحُسَین

بسم الله الرحمن الرحیم

نمیدونم چرا انقدر همه چیز برام بی معنی شده؟

هیچ معنی برای هیچ چیز نمیتونم درحال حاضر(تاکید میکنم درحال حاضر)تصور کنم!

فکر نکنم الان چیزی وجود داشته باشه که بتونه من رو عمیقا خوشحال کنه جوری که مثل سابق شعف سراسر وجودم رو بگیره 

هیچ چیز...

 

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۹ ، ۱۵:۵۲
عَتیق الحُسَین

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی زود به زود روزیم میشه زائر امام رئوف شدن احساس خودشیفتگی خاصی بهم دست میده:)

خودشیفتگی ازین باب که چقد امام رئوف دوستم داره :)

خلاصه من الان تو پوست خودم نمیگنجم 

یک هفته اس همکارا سالن ورزشی رزرو کردن بریم کمی بسوزونیم این چربی های انباشته شده رو ومن به شدت استقبال کردم و طبق معمول پایه ترین:)

چون وزنم به ۶۷ رسیده و درآستانه ی ترکیدن میباشم...

اما به طور اورژانسی باید میومدم مشهد به همکارای عزیزم گفتم من نیستم اولش که کلی فحش و متلک بارم کردن بعدم سالن رو کنسل!هرچی التماسشون کردم برین باز هفته دیگه من میام قبول نکردن !

این جور محبوبیت دارم من خخخ

مشتری پروپاقرص لباسای کانالمم هستن یعنی دوسوم لباسارو به اونا میفروشیم:)

وجالبه بدونید اناق من محل اجماع و چای و صبحونه خوردن همکاراس که ازین موضوع راضی نیستم راستش چون منو از درس و کار میندازن :)

حتی کارشناس تغذیه مون که دوروزه اومده و فعلا اتاقش وسیله نداره از صبح تا خود ظهر تو اتاق منه وکل عکسای عقد خواهرش و تولد داداششو ویلای نیشابورو باغ ابرده و ...به من نشون داده خب عزیزم برو این همه اتاق یه چند تا هم به بقیه نشون بده با بقیه معاشرت کن من کارو زندگی دارم:)

اداره رو نگم که فقط شماره اتاق منو بلدن و هر کاری باهرکسی دارن به من بدبخت زنگ میزنن:)

ومراقب سلامتام که اونا هم کارای مربوط به بقیه رو از من بیچاره میپرسن

حتی خانوم دکترا کارای ثبت و ویزیت رو از من میپرسن!!آخه من از کجا کارای شمارو بدونم دلبندانم

 کافیه یه روز مرخصی باشم از ساعت ۶صبح این گوشی زنگ میخوره

درحدی آچار فرانسه ام که گاهی کار پرستاری هم انجام میدم و وقت استراحت تو خونه پرستار شیفت زنگ میزنه میگه رپید تستو چجوری بگیرم؟؟؟آخه چرا از من میپرسی بشر؟

خلاصه که یه سر دارم هزار سودا ...

و این نمیدونم خوبه یا بد و درحدی خسته میشدم که میخواستم انصراف بدم از طرح و عطاش رو به لقاش ببخشم که خودشون طرحمم بدون مشورت با من تمدید کردن و گوشیمو جواب نمیدن که بگم نمیخوام تمدید :))

عه چی همه چرت و پرت گفتم اصل مطلب این بود که الان مشهدم ونایب الزیاره همه رفقا و خواهرای گلم😍

 

+عنوان هم ربطی به متن نداشت آهنگ ماشین داشت میخوند درجریانین که من همیشه با عنوان مشکل دارم:)

 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۵۷
عَتیق الحُسَین

بسم رب الزهرا سلام الله علیها

قلب تیره و تارم رو قلبی که قساوت اون رو سخت تر از سنگ کرده رو عرضه میکنم به حضرت مادر(س)

انگار سنگیت قلبم هم نمیتونه رشته ای که بین من و مادر وجود داره رو پاره کنه

آره ازون سادات دعا کمیل و اهل روضه خبری نیست اما قلبش با روضه مادر دچار رقت میشه اشکش جاری میشه دلش برای همه چی تنگ میشه...

دلش حتی برای صدا کردن و حرف زدن با مادر تنگ میشه...

.

.

دلم یه دل سیر مادر میخواد دلم یه روضه پرازآدم که هیچ کس هم من رو نشناسه وزار زار زدن بلند و مادرمادر گفتن و غلط کردم و دوباره آدمم کن و من فقط تو رو دارم و الهی فدای خاک کف پات بشم و بازم منو به دختریت قبول کن میخواد

 

 

 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۹ ، ۲۱:۰۲
عَتیق الحُسَین