بسم الله الرحمن الرحیم
مهمونا رفتن ...همین الان
از دیروز ساعت۶صبح تا همین الان در حال کار کردن و تدارکات بودم در یک شب و دو روز مهمون داشتن:)
کمرم و کف پاهام خیلی درد میکنه تقریبا اصلا ننشستم هنوزم باید برم و پیش دستی های میوه رو جمع کنم آشپز خونه و یخچال و سروسامون بدم یه جارو برقی بکشم
مهمونی خوبی بود غذا ها واقعا خوب از آب دراومد خداروشکر و همه غذاها روخودم تنهایی پختم به جز اون سالاد آخر که مهمونام درست کردند و سیب زمینی قیمه ها...
برنج هارو هم با اینکه حجمش زیاد بود و ایرانی و گاز هم شعله اش زیاد نمیشد عالی شد ته دیگ زعفرونیشم حرف نداشت
فکر کنم علتش این بود که همون اول ثواب پختن غذا رو تقدیم کردم به امام رضا و قطعا این غذا بد نمیشه
اما میدونید چون من کارهام خلوص نداره و معمولا از آدما توقع دارم الان یه خورده آزردم مشکل از منه که از دیده نشدن رنج میبرم...
به امید روزی که رشد کنم و کمال انقطاع محقق بشه
+شعبان عزیزم داره به نیمه میرسه و من هنوز یه مناجات شعبانیه که همدم همه ماه هامه هنوز نخوندم
+نیمه شعبان پارسال اولین پست این وب بود
ای وای که چقد زود دیر میشه
هنوز هم باید از فراق بگیم فراق صاحبمون:(
+راستی خیلی دلم خوش نویسی میخواد ازونا که خیلی نازه و با خودکار مینویسن نمدونم برم کلاس یا خودم هی تلاش کنم یاد بگیرم