باز من گیر کردم با عنوان :)
بسم الله الرحمن الرحیم
انقدر که من از جهات مختلف تو این دنیا سوختم فکر میکنم حسابمو پس دادم و دیگه تو جهنم دلشون نیاد من رو بسوزونن :))
در حال حاضر که دارم براتون تایپ میکنم ساق دستم چهار تا جای سوختگی داره که دوتاشون تازش...
پشت دستم به اندازه یه نخود و انگشت کوچیکم به اندازه یه عدس
کمرمم دیشب حین بادکش کردن به جای اینکه هوای داخل لیوان رو گرم کنند لیوان رو داغ کردند و کمرم سوخت و به اندازه یه باقالی بالا اومده
کلا سابقه عظیمی در سوخته شدن دارم تو همین زمستونی شونصد بار ساق پام وقتی شلوارک داشتم به بخاری سوخت که بعضی هاش هنوز جاش مونده
یه شبم مامان داشت پیراشکی درست میکرد گفتم برید بقیش با من.یعنی اولین پیراشکی که انداختم تو روغن؛روغن های با دمای۳۶۰درجه جوری روی پای من فرود اومدند که روز بعد نمیتونستم جوراب بپوشم برم سر کار :(
دلمم خیلی سوخته در موقعیت های مختلف :)
خلاصه که جزغاله روزگاریم
+یکی از نقاط ضعف من متاسفانه اینه که آدما خیلی راحت میتونن خوشحال و ناراحتم کنند...
به کوچکترین و میکروسکوپی ترین محبت بدنم واکنش میده شاید گاهی بروز ندم ولی در درونم حس میکنم حس خوب رو...
و طرف خیلی راحت بدون هیچ زحمتی میتونه روزمو خراب کنه حالمو بد کنه و اشکمو در بیاره.
از غریبه ها انتظاری ندارم اما از نزدیکانم که من رو میشناسند و میدونن چقدر بعضی رفتار ها میتونه روم اثر بذاره و حالم رو خراب کنه توقع ندارم و واقعا دلم میشکنه
ما وقتی کسی زیاد خودسوزی در امور آشپزی میکنه، میگیم:
نکرده کار، نَبَر به کار :)