"عَـــتـیــق"

وحُـبّـی لَـکـَــ شَفیعی اِلَیکـــــــــــ

"عَـــتـیــق"

وحُـبّـی لَـکـَــ شَفیعی اِلَیکـــــــــــ

روزمره جات

دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۳۳ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

این روزها بعداز فراغت از کار و یه چرت عصرگاهی میرم رو بالکن مشرف به رشته کوه های بی نظیرویه کتاب قدیمی ومعروف رو میخونم و ازش یادداشت برمیدارم

باخوندنش دل وجیگرم حال میاد و یه نیروی از درونم بهم میگه تو داری بزرگ میشی تو داری میتونی...

گاهی هم موسیقی گوش میدم و سبزی جمع میکنم و چای باطعم گل محمدی نوش میکنم وبه عشق فکر میکنم...

که به قول راندا بایرن نویسنده کتاب راز" در جهان هیچ نیرویی بالاتر از عشق وجود ندارد عاشق بودن و محبت کردن بلندترین امواج و پیام ها رااز درون شما به بیرون مخابره میکند.اگر شما تمامی افکارتان را در عشق خلاصه وجمع کنید وهمه چیز وهمه کس را دوست داشته باشید زندگی شما دگرگون وزیبا میشود..."

زندگی هممون سراسر عشق باد

اینقدر تو حیاط هستم که اذان میگن و همونجا نماز میخونم حتی شام رو هم میبرم رو بالکن حتی پریشب همونجا خوابیدم که ناگفته نماند قندیل بستم و تا صبح لرزیدم ولی می ارزید به دیدن اون آسمون پرستاره...

 

                       

+دیشب که اجرای مبین از تربت جام رو تو عصر جدید دیدم وقتی وسط اجراش وصل شد به امام رضا...بی اختیار به پهنای صورت غرق در اشک شدم...

چیکار کردی با من رفیق چیکار کردی آقای رئوف که روز به روز دیوونه وار تر عاشقت میشم که روزبه روز بیشتر برات میمیرم و دلم با اسمت میلرزه و میخوام فقط برات بمیرم

البته این هم از رأفت خودته آقاجان وگرنه من اصلا عددی نیستم که بخوام حتی دوستتون داشته باشم

+حوصله خاله زنک بازی های همکارام رو ندارم وقتی شروع میکنند قشنگ می‌خوام بالا بیارم

الهی هب لی کمال الانقطاع الیک

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۹/۰۴/۲۳
عَتیق الحُسَین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی