میتوان آیا به دل دستور داد؟
بسم الله الرحمن الرحیم
با اینکه الان کمتر اذیت میشم چون بی تفاوت شدم چون سرد شدم چون مثل پیرزنای 70ساله شدم اما نگرانم برای خودم که چرا اون شور و شوق جوانی اون آرزوهای پر از حس قشنگ و جذاب اون خیالات و رویاهای شیرین دیگه در من وجود نداره!
البته اقتضای سنی هم هست من الان دیگه اون دختر ۱۷.۱۸ساله نیستم
من الان ۲۵سال و چند ماهمه!
اما این سردی رو هم نمیپسندم این سردی چیزیه که وقتی ۱۷.۱۸ساله بودم و بهش فکر میکردم بدنم مور مور میشد و دعا میکردم هیچوقت دچارش نشم و میگفتم نبایدددددد دچارش بشم و کلا تو فاز حرارت بودم
ووقتی این حرارت ذره ای کم میشد آشوب میشدم و بهم میریختم که نباید بشه
اما انقدر جنگیدم انقدر مبارزه کردم که روح رنجور و خسته ام دیگه یاری نکرد تسلیم شد و من رو به ناچار وارد وادی وحشتناک سردی کرد
هم اکنون که در جمود به سر میبرم و ازون حال وهوا خبری نیست گاهی با یه جرقه با یه حسرت با یاد یه خواسته ی برآورده نشده جوری بهم میریزم که چند روز حالم جا نمیاد...
واین نشون میده من آدمی که بتونه این زندگی رو این سردی رو تحمل کنه نیستم هرچقدر هم فرو رفته باشم در بی تفاوتی
میدونین تنها دلخوشی الان من چیه؟امام رئوفیه که به اندازه یه پلک زدن منو رها نمیکنه ایمان دارم به عشق بی نهایتش ...
چرا که همین الان موجودی رو برای من از خدای سبحان طلب کرده که مایه آرامش جانم هست...
و نمیدانم با فداکردن جان میتوان مهربانیش را ذره ای جبران کرد؟ نه!
این متاع بی ارزش بدهکار ترم میکند...
+شرمنده روی ماهتونم به زودی همه نظرات رو جواب میدم چون قراره سرم خلوت تر بشه:)
دل چون کمال یافت، سخن مختصر شود.
#صائب_تبریزی