"عَـــتـیــق"

وحُـبّـی لَـکـَــ شَفیعی اِلَیکـــــــــــ

"عَـــتـیــق"

وحُـبّـی لَـکـَــ شَفیعی اِلَیکـــــــــــ

ناله ها طبق طبق:)

دوشنبه, ۳۱ مرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۱۵ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

اصلا تمرکز نوشتن ندارم انقد کار دارم کاردارم که حدنداره نمیدونم واقعا چجوری شماها با وجود کارخونه و خودتون وهمسرتون و بچه بازم کلی فعالین؟تازه اینجا که خوبه بعضی بلاگرای اینستا که وقت بیشتری رو میزارن با وجود چند بچه برای من جای تعجب داره...یا بچه هاشون خیلی آروم ان یا خودشون خیلی مدیر😂ماکه والا ازین هنرا نداریم وقتایی هم که کاری نداشته باشم و رئوف هم خواب باشه بازم تو نت دنبال سرچ اطلاعاتم اصلا وقت فعالیت ندارم

خداییش اگه مثل من نیستین بیاین راز موفقیتتون رو به منه تباه هم بگین؟🙏😁

+واقعا دوست دارم یه مدت از سابیدن و برق انداختن حداقل مرخصی بگیرم 

البته دیدن استوری های محمدحسن روحانی که خانومش با وجود سه تا بچه که کوچیکش چهارماهشه تنهایی رفته سفر بی تاثیر نبوده:)))

البته من بدون رئوف نمیتونم ولی حداقل بشور بساب نباشه دیگه:))

+قبل محرم حدود عید قربان و غدیر رفتیم مسافرت یعنی وسطش میگفتم دکمه غلط کردم وجود نداره؟عاقا رئوف بیرون از ماشین اوکی بود ولی توراه و ماشین اصلا تحمل نداشت کلا هم توصندلیش نمیخوابید فقط بغل ...که هنوز یکی ازمهره های کمرم از اون زمان درد میکنه بس که تو ماشین تو بغل یا ورجه ورجه میرفت یا خواب بود...

+همسرم دقیقا قبل محرم یه بار سنگین برداشت و دیسک کمرش کمی به مشکل خورد تا یکی دوروز پیش حتی رئوف رو نمیتونست بغل کنه یاروی زمین بشینه.رئوف هم تنهایی بازیش نمیاد یعنی هلاک شدم مثلا ظرف میشستم وسطش ده بار میومدم پیش رئوف یاازیر میز و پشت مبلا جمعش میکردم :)

انقد که تو این چند وقت آچار فرانسه بودم الان باز من کمرم به مشکل خورده دعا کنین دخترا خوب شم یکم سرپا وایمیستم پاهاوکمرم تیر میکشه 

ناله ها زیاده ولش کن😁

هر چقدرم ناله باشه بازم از ته ته ته دلم خدایا شکرت...الحمدلله علی کل حال

+بعد از ناله ها یکم از شیرینی هایی که توعمرا تجربه اش نکردم بگم رئوف واقعا مثل صاحبش اسمش رئوفه صبحا که بیدار میشه بدو بدو میاد پیشم صورتشو میزاره رو صورتم یکم با خنده ابا ابا میکنه بعد پیشونیشو میزاره رو پیشونیم با دوتا دستش سرمو بغل میکنه دماغمم تو دهنش البته و هی میخنده و نازم میده

البته باباییشم کلی حسودیش میشه کلی التماسش میکنه با منم همین کارارو بکن ولی اصلا محلش نمیزاره:)))

ببخشید خیلی پراکنده بود با انشا خیلی ضعیف و داغان ذهنم بیشتر از این جمع نمیشد تازه انقد حرف دارم که قابل تبدیل به نوشتار نیست و خیلیم خوابم میاد تا صدسال دیگه که باز من بیام و سلامی دوباره بدرود😊

دوستتون دارم💚

 

موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۱/۰۵/۳۱
عَتیق الحُسَین

نظرات  (۳)

سلام عزیزم

اول از همه خسته نباشی خداقوت پهلوان:)

دوما اینکه خودتو اصلا با بلاگرا مقایسه نکن که پشت پرده زندگیشون اصلا شبیه اون چیزی که نشون میدن نیست.

شما کارت درسته اصلا هم تباه نیستی بانوی نمونه ای:)

 

ولی من دلم ضعف رفت برای رئوف و این شیرین بازی و مهربونیش:)

خدا حفظش کنه برات.

پاسخ:
سلام مهربون جان
ممنونم خداقوت به خودت بابت همه پهلوونی هات:)
اتفاقا واژه تباه هم از خودشون یادگرفتم😂
مقایسه نمیکنم تعجب میکنم چه جوری ۲۴ساعت گوشی دستشونه با وجود اون همه کار 🤔
ممننونم عزیزم ان شاالله آینده ی شما🥰

سلام رفیق عزیز 

بابت کمردرد خودت و همسر خیلی ناراحت شدم، با بچه این سنی خیلی سخته . مخصوصا که همش مثل فشنگ در میره و باید برش گردونی به جای اول :)) 

ان شاء الله که خیلی زود روبراه بشی، من یه زمانی کمردرد داشتم با روغن مالی بهتر میشدم، البته ماساژ برای مشکل گرفتگی خوبه نه دیسک 

 

آخ منم این مشکل رو دارم که توی ماشین با فاطمه نابود میشم. واقعا ناااابود. مگر اینکه خواب باشه. وگرنه مدام گریه میکنه. پیاده میشیم خوب میشه

پاسخ:
سلام علیک دزیره جان
ممنونم عزیزم حالا همسرم خداروشکر بهتر شده ولی هنوزم باید مراعات کنه
دقیقا:))بااینکه دورتا دورخونه رو بالشت گذاشتیم و میز مبلاروجمع کردیم اما تا صداش نمیاد ومشغول کارم میفهمم داره یه آتیشی میسوزونه:))باید ده بار برم وبیام وقتی یک کاری انجام میدم وقتی هم که خوابه باز از ترس بیدارشدنش نمیتونم کارهای صدادار انجام بدم😂
روغن مالی هم میکنیم هردومون کمی جالت مسکن داره 

بعد فک کن با این وضع مارفتیم مسافرت اونم کجا؟اردبیل و تبریز و...که از ما خیلی دوره گفتم دیگه مسافرت نمیرم مگه با هواپیما یا جاهای نزدیک😂

سلام رفیق جون خوبی؟

وای خدا کمردرد خیلی بده. مخصوصا که همسرت هم داشته باشه و نتونه تو بغل کردن بچه کمکت کنه. 

آقا اصلا این بلاگرها رو بریز دور! از همون پیجی که گفتی هم من خودم خیلی بدم میاد، بنطرم خیلی غیرواقعیه! آخه برای چی آدم بچه چهار ماهشو بذاره تنها بره سفر؟! این الان خیلی لارج بودنه مثلا؟! 

نرگس من الان تقریبا چهارماهشه، ته تهش بتونه دو ساعت از من دور بمونه. بعد دیگه گریه می‌کنه شدید و فقط با خودم آروم میشه. 

خب طبیعیه که یه مادر با یه بچه کوچیک یه سره مشغول باشه. حالا یکی فرزتره، یکی کندتر.

من که جدیدا همین که میرسم غذا بپزم و تقرییییبا خونه رو مرتب نگه دارم خیلی خوشحالم. ( بچه من هنوز به سن کثیف کردن خونه نرسیده. ته حرکتش هم دمر شدنه.) در نتیجه، کلا حالشو ببر از بچه ات و این شیرینی هایی که میگذره و دیگه تکرار نمیشه. 

و مثلا درباره کسی مثل خودم بخوام بگم که هر چند روز یه بار یه پست میذارم، این تنها کار منه! تنها فعالیت اجتماعی من، که بهش نیازمندم :) 

رئوف کوچولو رو هم از طرف من ببوسش

 

پاسخ:
سلام عزیز دلم ممنونم
بعضی روزا که هردومون وضعمون خرابه میگم چه جوری به بچه دوم فکر کنیم؟چون من خیلی دوست دارم اختلاف سنیشون کم باشه
البته اون خانوم شیوه های خاصی تو تربیت بچه هاش داره که از نوزادی زیاد وابسته اش نیستن مثلا از چهل روزگی تو اتاق جدا میخوابن شیر خودش رو هم نمیده یه بار گفت هم حس خوبی به این کار نداره هم به خاطر وابستگی هم به این دلیل که دکتر گفته شیر خشک با شیرماپر فرقی نداره!ازهمون اول شیر خشک میداد...
البته وقت زیاد میزاره برای بچه هاش اما یسری عقاید خاصی هم داره که بعضیاش واقعا درسته بعضیاشم نه
آره بابا من تا سن چهارپنج ماهگی بازم خوب بود اوضاع😂از وقتی سینه خیز میره و همش باید مواظبش باشم سخت تر شده ولی دارم شیرین ترین و عشق ترین روزای عمرمو میگذرونم هیچ وقت انقدر عاشق نبودم
البته من کلا مثل شما نوشتنم خوب نیست و تقریبا روز درمیان بیرون از خونه ام :)
چشم حتما شماهم نرگس جان رو ببوس 😘

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی