بسم الله الرحمن الرحیم
حدود۷_۸سالی هست این موقع ها بلادالبکاءهستم...
این موقع ها در حال التماس کردنم و امیدوارانه تا لحظه آخر به خواسته ام اصرار میورزم و صدای رضا نریمانی تو گوشم میپیچه :تو عمر نوکریم فقط همینو فهمیدم و بس تو کل سال بیام حرم تو اربعین یه چیز دیگه اس
یه هیجان وصف ناشدنی یه دنیا اشک تموم نشدنی
یه جورایی حق دارم، حق دارم که دلم بشکنه حق دارم دلم برای خودم کباب بشه که ناکام ازین دنیا برم
که برم و یه اربعینم کربلا نرفته باشم
#اربعین نرفته ها
#دلشکسته ها
#بی لیاقتا
بسم الله الرحمن الرحیم
با اینکه سکوت اینجا برام آزار دهنده اس
با اینکه همه جا متروکه است و حیات وبلاگی به زور نفس میکشه و همه ترجیح میدن نه بنویسن نه نظر بذارند نه حتی بخونن و منفعل منفعل باشن
با اینکه از نبودن ها و خاطرات اینجا دلم مبگیره
با اینکه همه خسته ان...
با اینکه منم خسته ام و داره سنی ازم میگذره و هنوز به اون درجه از بالغی و توانایی که مد نظرمه نرسیدم و سکوت رو ترجیح میدم
اما اینجا هنوز قشنگیای خودش رو داره
هنوز وقتی از مادیات و پول و ارتباط با آدم هایی که حز دنیا حرف دیگه ای ندارند به اینجا پناه میارم و ستاره های کمی که روشن شده رو باز میکنم و از نور نوشته اش از حس خوبش از حرف پول و دنیا نزدنش از عشقش حالم خوب میشه و دوباره اون حدیثه سادات لوامه با حدیثه سادات اماره درگیر میشه و ...
یعنی اینجا هنوز قشنگیای خودش رو داره
الحمدلله