"عَـــتـیــق"

وحُـبّـی لَـکـَــ شَفیعی اِلَیکـــــــــــ

"عَـــتـیــق"

وحُـبّـی لَـکـَــ شَفیعی اِلَیکـــــــــــ

بسم الله الرحمن الرحیم

اتفاقی این پستم رو که خرداد ۹۹نوشته بودم دیدم اصلا یادم نبود همچین پستی داشتم

این جمله توجهم رو جلب کرد:

«میگویند نمک خانه را هم از شما بخواهیم من رئوف رااز شما نخواهم؟؟»

من از امام رئوف توی اون زیارت کنار شیخ نخودکی خواسته بودم به من پسری بده به نام رئوف ده ماه بعد پسری داشتم به نام رئوف:)))

 

+من دختر هم بسیار دوست دارم اما بنا به دلایلی دوست داشتم فرزند اولم پسر باشه باز الان از آن امام رئوف دختری میطلبم به نام رقیه:))

تا خدا چه خواهد....

 

+حدیثی دیدم از پیامبر مهربانی ص که «بوی فرزند از بوی بهشت است»

ازبوییدن رئوف سیر نمیشم خیلی ها بهم گفتن چه بوی خوبی میده 

مگه میشه بوی بهشت بوی خوبی نباشه؟؟

 

+این مقدمه از کتاب های من دیگر ما باعث شد به پهنای صورت چنددقیقه ای اشک بریزم خیلی احساساتم رابرانگیخت و حرف دل بود

 

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۰۱ ، ۲۰:۱۶
عَتیق الحُسَین

بسم الله الرحمن الرحیم

این پست طولانیه با مطالب پراکنده چون وقت نمیکنم دوباره بیام و چند پست بنویسم و بایدم بنویسم چون با نوشتن خیلی حالم بهتر میشه:)

مطلب اول:

یه گره بزرگ افتاد در مسئله آینده شغلیم

گفتند چون حکمت قبل از سال نخورده جزو بودجه ۱۴۰۱محسوب نمیشی و استخدامیت روی هوایه اصلانم کاریش نمیشه کرد برو شکایت کن به دیوان عدالت اداری...(حالا بماند که کم کاری از خودشون بوده و مدارک من قبل سال کامل بوده حتی جواب گزینشمم قبل سال اومده بوده)

دقیقا روز میلاد امام رئوف علیه السلام بود...

گفتم ای حضرت رئوف منکه ازهمون اول اول گفتم اگر به صلاحم هست اگر به صلاح زندگی و بچه مو و...هست کمک کن بتونم برم سرکار ...این گره هم که افتاده قطعا حکمتی داره چون منکه کم کاری نکردم اگر صلاحم باشه خودت بازش میکنی...خلاصه روز میلادشون رفتم اداره توسعه برای پیگیری که همون جواب هارو دادند و منم سپردم به امام رضا ع

فرداش زنگ زدند که درست شده میتونیم ابلاغتو بزنیم

_آخه مگه میشه؟مگه نگفتید هیچ راهی نداره و غیرقانونیه حتی اگه حکممو بزنین باز لغوش میکنن

_کاریت نباشه میگم درست شده درست شده دیگه 

دفعه اول نیست که رافت بیکرانشون منو دربرگرفته نه که همیشه هرچی خواستم دادن بعضی چیزاروهم ندادن که ندادنش عین دادنش بوده که باید نمیدادن تا من رشد کنم 

کاش بتونم حداقل جونمو براشون بدم تا ذره ای جبران بشه این الطاف بیکران عموی رئوفم

 

مطلب دوم:

حال خیلی متناقض و پریشونی دارم 

اگه با مرخصی بدون حقوقم موافقت نکنن چی؟

فکر کردن بهش خیلی حالمو بد میکنه

نمیتونم بچه مو بسپرم به مامانم خالم یا حتی پدرش دلم میگیره نصف روز هم حتی کنارش نباشم 

دق میکنم...

دعا لطفا🙏

مطب سوم:

از صبح که بیدار میشم تاشب درحال دویدنم

میزان خوابم خیییییلی کم شده 

همش درحال سرویس دادن به آقا پسر و خانوده ام یا درحال تحقیق و مطالعه که به نی نی چی بدم براش چیکار کنم

یا درحال تمییز کاریم یا بازی یا درست کردن سویق و جوانه و...

تعریف از خود نباشه به قول خالم مادر نمونه ای هستم(الکی)😂😂

امروز به خودم اومدم دیدم بیشتر به فکر غذای جسم بچمم تاروحش!!

روحش خیلی واجب تره که!!!

از امروز تصمیم گرفتم یک جز قرآن براش درروز بزارم وبیشتر باهاش بازی کنم

 

مطلب چهارم:

تقریبا دست تنهام و به لحاظ روحی وجسمی کم میارم گاهی تنها نیرو محرکه ام اینه:خدا میبینه و هیچی پیشش گم نمیشه...حتی اگر هیچکس قدردان نباشه خدا میبینه و هیچی پیشش گم نمیشه

 

مطلب پنجم:

ماه رمضون امسال بااینکه توفیق روزه نداشتم خیلی حالم خوب بود 

شیاطین درغل و زنجیر بودن برنامه زندگی پس از زندگی هم باعث شده بود انقدر روحم آزاد باشه که اگه حتی کسی میزد تو صورتم اون طرف دیگه ی صورتمو میگرفتم که بیا اگه دلت خنک میشه اینطرفم بزن😂

ارزش مادیات برام صفر شده بود هیچ توقعی از هیچکی نداشتم 

اما الان چی؟شدم همون حساس سابق

دلم ماه رمضون میخواد😭

خدایا خودت آدمم کن 

 

مطلب ششم:

خداروشکر میکنم به آقای رئیسی رای ندادم بااینکه از رای آوردنش یه جورایی خوشحال شدم

من به آقای قاضی زاده رای دادم چون ایشون رو بابرنامه تراز آقای رئیسی دیدم بااینکه همه اطرافیانم به رئیسی رای دادن

خدایا به داد مردم مظلوم وطنم برس🙏

 

 

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۰۱ ، ۱۴:۴۹
عَتیق الحُسَین

بسم الله الرحمن الرحیم

وارد پنل میشم کلی ستاره روشن میبینم ...اونم تو این دوره زمونه که وبلاگ و نوشتن از مد افتاده و همه چیز شده عکس و فیلم وسرعت...کمی امیدوارم میشم هنوز قلب اینجا میتپه:))

راستش روم نمیشد پست جدید بذارم

بس که نیومدم اینجا...بی وفایی کردم به رفقایی که الان چندتاشون احتمالامامان شدن  و چندتاشون کلی بهم لطف کردن و کلی دوستشون دارم ببخشید این سادات پرمشغله رو...

این روزها شش دنگ دارم مادری میکنم برای پسری که خدا امانت داده و هدیه ی امام رئوف هست

فک کنم ولی دارم زیاده روی میکنم و شدم پوست استخون:))

البته یه پوست استخون ۶۸کیلویی😂😂

ظاهرا خیلی لاغر شدم و احساس پر بودن بهم دست میده ولی نمیدونم چرا ترازو وزنمو این نشون میده :((

هرروز یه چالش داریم با این «موسی کو تقی» (یادوتونه؟😂)

پسرم رو گاهی میگم موسی کو تقی مامان چون چشای گردالوش و مظلومیتش منو یاد موسی کو تقی میندازه😂

آقا نمیخوام بگم واییی من چقد دارم کار شاقی میکنم و چقد درگیرم و وقت ندارم و خسته و کوفتم چون انقدر مادر هستن که بیشتر از من مادری میکنن بیشتراز من تلاش میکنن اونم نه برای یکی برای چندتا 

اما دختر بی بی تون تواین چندماه خیلی قوی و بزرگتر شده و به قول مامان جونم پیچ و مهره هام سفت شده

یه چالش جدید هم به چالش هام اضافه شده تو آزمون استخدامی قبول شدم و با بچه ای که هنوز ۶ماهش نشده باید برم سر کار...

بااینکه مامان جونم حمایت میکنن حتی خاله مم میتونه بیاد برای نگهداری پسرم و واقعا دلسوزانه و مهربانانه ازش نگهداری میکنند ومحل کارمم خیلی نزدیکه به خونه اما من میخوام مرخصی بدون حقوق هنوز نرفته بگیرم...

نمیخوام از دست بدم این روزهارو حتی یه ثانیه:)

برام دعا کنید دلتون پاکه شما

خیلی حرف داشتم و کلی داستان اما دیگه قلمم نمیچرخه 

اگه وقت کنم میام بهتون سر میزنم دوستتون دارم😘❤️

۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۰۱ ، ۱۷:۳۷
عَتیق الحُسَین

بسم الله الرحمن الرحیم

بهترین بابای دنیا بابا علی کل عالم !

من بلد نیستم برای بچم لالایی بخونم من براش علی ای همای رحمت میخونم

من فقط ذکر شمارو بلدم توگوش بچم زمزمه کنم تا آروم بگیره...

 

+الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین علیه السلام

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۰۰ ، ۲۰:۵۵
عَتیق الحُسَین

بسم الله الرحمن الرحیم

بر خلاف بارداری عالی که داشتم زایمان خیلی سختی داشتم همه کائنات دست به دست هم دادن که اون چیزی نشه که من براش برنامه ریخته بودم:)

حتی بعد از زایمان خیلی به همه لحاظ اذیت شدم

اما ذره ای بابت این اذیت ها ناراحت نبودم چون در ازاش باارزش ترین هدیه عمرم رو از خدای امام رئوف گرفته بودم ...

امروز آقا پسرم ۴۰روزه شد و خداروشکر ...

اشکهام امان نوشتن نمیدن...هنوزم باورش برام سخته که منم مادر هستم که منم واسطه ای شدم برای اومدن یکی از فرزندان حضرت زهرا

 

+وارد برهه ی جدیدی از زندگیم شدم به خاطر امانت خدا دارم مبارزه میکنم با یکی از چقروبدبدن ترین ویژگی هام واونم اشک دم مشک بودن و حساس بودن و توقع داشتن از دیگرانه ...

اوایل زایمانم خیلی به لحاظ روحی حالم خراب بود یکی دوبار که دور از چشم همه اشک ریختم متوجه بیقراری پسرم شدم بیقراری که باوجود اوکی بودن همه چیز اتفاق می افتاد...

الان به خاطر اونم که شده میخوام برای رسیدن به این دعای همیشگیم تلاش کنم دعایی که از عمق جانم همیشه از خدا خواستم اما منیت هام مانع رسیدن بهش میشه ...

الهی هب لی کمال الانقطاع الیک

 

+در رابطه با تربیت فرزند پیشنهادات شمارا از قبیل صوت،کتاب،پیج و ...خواستارم:)

 

 

 

۷ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۰۰ ، ۱۳:۵۲
عَتیق الحُسَین

بسم الله الرحمن الرحیم

نیمه ماه مبارک بود که فهمیدم وجود داری

دقیقا شب تولد امام حسن مجتبی علیه السلام ...

آقای با سخاوتمون سفره دار قدیمی دنیا روز تولدشون جوری من رو شگفت زده کردند که از شوق با زبان روزه تاشب فقط اشک ریختم

پسرم میوه دلم نور چشمم!

دو روز پیش که کامل دیدمت دستای کوچولوتو صورت مثل ماهتو گوش و بینی و لبهای نازتو بااینکه همه چیز سیاه سفید و تاریک بود اما من از شوق گریه ام گرفت فقط قربون صدقه ات میرفتم...

خیلی دوست دارم قلب من.

سالها قبل اومدن جسمت درون جسمم تقدیمت کردم به امام رئوف...

بعدکه فهمیدم اومدی دوباره...

تا الان شاید صدبار تقدیمت کردم:)

همش التماس میکنم آقا قبول کنه این هدیه رو...

این هدیه که تمام هستی من هست...باارزش ترین دارایی من...باارزش تر از جان خودم....

ما ایرانی ها به خصوص ما خراسانی ها انقدر مدیون این آقا هستیم که باید پیشکشی شایسته خودشون تقدیمشون کنیم پسرم من باارزش ترازتو چیز دیگه ای ندارم !

همش التماس میکنم بپذیرن تمام دارایی من رو میوه دلم رو...

با اینکه مطمئنم اماممون مهربون تر از اونچیزی هست که فکرشو بکنیم اما دوست دارم این التماس هارو...(مادرت بسیار اهل ناز و فلان است:)

پسر امام رضایی من ان شاالله باعنایت امام رئوف میشی سرباز پسرشون

 سرباز آن یار سفر کرده حجت الله فی ارضه

پسرم من تورو مجبور نخواهم کرد به هیچ فقط راه رو تاجایی که بدونم نشونت میدم و تورومیسپرم به صاحبمون به امامون به طبیبمون به رفیقمون به همه کسمون به امام رضامون

آرزو دارم منم یکی از ام وهب های تاریخ باشم ...

آرزوی دیگه ...مادرو هزار آرزو

اما تو خودت انتخاب کننده راهت هستی

 

پسرم خوشحالم خداوند من رو واسطه ای قرار داد برای اومدن تو به این دنیا و من رو برای مادری تو انتخاب کرد گاهی اصلا باورم نمیشه من واسطه شدم برای قدم گذاشتن یک اشرف مخلوقات بر روی زمین...

هنوز تو شوکم...انگار دارم خواب میبینم 

 

 

 

۳ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۰۰ ، ۰۰:۰۳
عَتیق الحُسَین

بسم الله الرحمن الرحیم

با اینکه الان کمتر اذیت میشم چون بی تفاوت شدم چون سرد شدم چون مثل پیرزنای 70ساله شدم اما نگرانم برای خودم که چرا اون شور و شوق جوانی اون آرزوهای پر از حس قشنگ و جذاب اون خیالات و رویاهای شیرین دیگه در من وجود نداره!

البته اقتضای سنی هم هست من الان دیگه اون دختر ۱۷.۱۸ساله نیستم 

من الان ۲۵سال و چند ماهمه!

اما این سردی رو هم نمیپسندم این سردی چیزیه که وقتی ۱۷.۱۸ساله بودم و بهش فکر میکردم بدنم مور مور میشد و دعا میکردم هیچوقت دچارش نشم و میگفتم نبایدددددد دچارش بشم و کلا تو فاز حرارت بودم

ووقتی این حرارت ذره ای کم میشد آشوب میشدم و بهم میریختم که نباید بشه

اما انقدر جنگیدم انقدر مبارزه کردم که روح رنجور و خسته ام دیگه یاری نکرد تسلیم شد و من رو به ناچار وارد وادی وحشتناک سردی کرد

هم اکنون که در جمود به سر میبرم و ازون حال وهوا خبری نیست گاهی با یه جرقه با یه حسرت با یاد یه خواسته ی برآورده نشده جوری بهم میریزم که چند روز حالم جا نمیاد...

واین نشون میده من آدمی که بتونه این زندگی رو این سردی رو تحمل کنه نیستم هرچقدر هم فرو رفته باشم در بی تفاوتی

میدونین تنها دلخوشی الان من چیه؟امام رئوفیه که به اندازه یه پلک زدن منو رها نمیکنه ایمان دارم به عشق بی نهایتش ...

چرا که همین الان موجودی رو برای من از خدای سبحان طلب کرده که مایه آرامش جانم هست...

و نمیدانم با فداکردن جان میتوان مهربانیش را ذره ای جبران کرد؟ نه!

این متاع بی ارزش بدهکار ترم میکند...

 

+شرمنده روی ماهتونم به زودی همه نظرات رو جواب میدم چون قراره سرم خلوت تر بشه:)

 

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۳:۵۸
عَتیق الحُسَین

بسم الله الرحمن الرحیم

این روزها بکوب مشغول واکسیناسیون علیه کرونا هستیم.

مسئولیت من از خود زدن واکسن سخت تره!

نظارت،ثبت،حراست،برنامه ریزی،هماهنگی، و...

اما گاهی به علت ازدحام من هم مجبورم به همکارام کمک کنم

میرسم خونه بیهوش میشم بااینکه شرایط فیزیولوژیکم ایجاب میکنه در حال استراحت باشم:)

اما این خستگی هارو بسیار دوست دارم

 

 

عکساهم طبق معمول کجکی:)

+نظرات بی پاسخ رو هم به زودی جواب میدم شرمنده

راستی کلی نظر داشتم برای پستاتون ولی وقت نداشتم خودمم کلی پست داشتم ولی وقت نداشتم، دلمم براتون تنگ شده

 

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۲:۲۲
عَتیق الحُسَین

بسم الله الرحمن الرحیم

آقا ما مجبور شدیم به خاطر یه سری کارها این داغان رو نصب کنیم

و طبق معمول دنبال آدمای مذهبی طور میگشتم برای فالو مخصوصا دخترای هم سن و سال خودم و موفق و مذهبی!

آقا منکه واقعا الان دارم شاخ درمیارم!!!

چی درست کردن این مذهبی های اینستا ؟دارن از ثانیه به ثانیه زندگیشون استوری و پست میذارن و هی عکس از چشم و دست یار و پیسری و دختری و ...

خانومای طلبه هم دارن میترکونن انواع عکس از حاجی و چشم خودشون:)

آقا من تعجب میکنم اینا چجوری زندگی میکنن؟همش دست به گوشی ان خب

حتی تو حرم امام رضا که همش میترسی وقت کم بیاری اینا کلا گوشی به دستن!!

حتی یکی رو فالو دارم ۸تا بچه دارن یعنی ایشونم خیلی فعاله!

آخه چجوری؟مگه داریم؟مگه میشه؟

یه چندتاشو بهتون معرفی کنم بعد نظرتون رو بگید غیبت میشه؟

آخه میخوام بدونم درسته این کارا؟

اگه خوبه ما هم ورود پیدا کنیم:))))

یکم طرفدار داشته باشیم که مدام ازمون خبر میگیرن و قربون صدقه مون میرن و همش تعریف میکنن ازمون... عقده هامون خالی شه والا

 

 

۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۰۰ ، ۰۱:۴۵
عَتیق الحُسَین

بسم الله الرحمن الرحیم

قبل از اینکه برم پیششون با خودم گفتم آخ جون میرم و یکم خلوت میکنم با مهربون ترین فرد زندگیم حرف میزنم و درد دل میکنم و کلی کیف میکنم

اما وقتی گنبد رو از دور دیدم گفتم دختر حسابی تو خجالت نمیکشی؟آخه چقدر بی ادب و پررو؟ایشون امام معصوم هستند حجت خدا بر زمین این درسته شوما بری و چرت و پرت بگی و حرف های بچگونه بزنی که تخلیه بشی و دلت باز بشه؟؟خیلی بی ادبانه و زشته

مثل یه ماموم میری زیارت امامت عرض ارادت میکنی و تامام

داخل حرم زیارت نامه خوندم مناجات کردم نماز خوندم و خداحافظی

یعنی سلام آخر رو که دادم و از حرم خارج شدم 

شروع کردم انقد تو راه با امام رئوف حرف زدم و همه چیزو ریختم رو دایره 

یعنی آبروم رفت :(

نتونستم هیچی نگم نتونستم با عشقم با همه کسم حرفامو نزنم

آخرم گفتم من همینم جان جانان سادات کم طاقت و لوس خودتم و کاریش نمیشه کرد

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۰۰ ، ۲۰:۰۶
عَتیق الحُسَین